هیچ.

مینهم پریشانی بر سر پریشانی

هیچ.

مینهم پریشانی بر سر پریشانی

بنویسید که بد بودم و جارم بزنید ...
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید !

×××

یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم.

.
.
.
دیگه نیستم ! :)

آخرین مطالب

  • ۰۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۰۳ هعی.
  • ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۲۱ عجب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

 

 

 من قبلا واسم مهم نبود که کامنت نمیذارید چون مطلقا واسه خودم مینوشتم ولی الان مهمه چون دارم برای خودم و شماها ، آری همین شماها ، یک مشت چاقالو و لاغرمردنی و پیر و جوان و ترشیده و نترشیده و ازدواج کرده و نکرده و پسر و دختر مینویسم ؛ چون میدانم عشقتان این است که هر شب مرورگر خود را باز کرده و بخونید پستای منو حال کنید ؛ انقدر بدبختین یعنی ؛ آخی ؛ دلم سوخت .

 

کامنت بذارید تسلی بدید بهم ؛ سنجشمو گند زدم .

 

خب حالا این هیچی

 

آقا صبح میخواستیم بریم سنجش بدیم و بیایم که دیگه ولمون کنن ، خلاصه شیش پا شدیم نــُـماز خوندیم و اینا ، تف به ریا ، بعدشم خوابیدیم چون که هشت و نیم آزمون بود و من نیاز داشتم که تا شیش و چهل و پنج دقیقه بخوابم که سر جلسه خوابم نبره

یعنی شما ببین چه قدر آزمون ها به کیف و کتاب من هستن که خوابم میبره سرشون ؛ حتی مثقالی استرس ندارم که هورمون مورمون ترشح شه از فرط استرس بیدار بمونم :|||

تا اومدم چش بزارم رو هم ، سرور سروران عالم ، غیور مرد تاریخ ، رب ّ زمان و فخر مکان ، پدر بزرگوارم نطق کردن رو شروع کرد :

آفرین دخترم ، باریکلا ، باریکلا ، هزار ماشالله ، همینطوری هم میخوای قبول بشی

****** (فحشن اینا ) ***** اینجوری هیچی نمیشی تو زندگیت

تو الان خیر سرت آزمون داری

تو رقبات از پنج پا شدن دوش گرفتن سر حال دارن فرمولا رو دوره میکنن برن سر جلسه 

تو هنوز خوابی

بخواب بابا ، بخواب ، والا ، بیدار شی چیکار کنی ؟ بخواب به ریش ما بخند

 

و الباقی صحبت ها که اگه به سن کنکور رسیده باشین قطعا شنیدین و من حوصله ندارم بنویسم براتون و از طرفی هم همه ی صحبت ها نمیگنجه در این شرح 

خلاصه با یه حال نکبت و کثافتی از خواب پاشدم 

 

و

 

و

 

و

 

و

 

خودمو تو آینه دیدم :|

ببینید ، به عنوان یه آدم زخم خورده عرض میکنم ، هیچوقت آینه رو نزنید بغل تختتون که اولین تصویرتون وقتی بیدار میشید خودتون باشید

یعنی فقط تصور کردم که خدا نکنه من ازدواج کنم :|

یا علی :|

من خودمو با اون قیافه و موهام که هر کدوم به یه صراطی مستقیم بودن دیدم و واقعا دیگه نمیخواستم خودمو ؛ میخواستم برم طلاق بدم خودمو ؛ ترک کنم خودمو برم اصلا :|

دیگه تنها حربه ای که به ذهنم میرسه اینه که اگر هم ازدواج کردم و با طرف خیلی رودربایستی داشتم و نمیخواستم این حالاتم رو ببینه ، مجبورم صبح یه ساعت زودتر پاشم موهامو شونه کنم و اینا :|

 

بعدشم قهر کردم با بابام :| چون حس قهر کردنم میومد و دم دست ترین آدم بابام بود که قهر کنم باهاش :| 

آما خو بابای من نازکش خوبی نیست متاسفانه ، و ر×یده شد به خودم بیشتر 

دو تا آبمیوه از این گنده ها و کیک و مــَــویز ( نوعی کشمش است ولی مثل کشمش چرند و بابابزرگی نیست ، مدرن تره ) و گردو  و پسته ( الان بار دوم ه که دارم تو پست هام ذکر میکنم پسته داریم ، دیگه واقعا انتظارم اینه که بفهمید خیلی پولداریم ما ، خیلی ) ریختم تو کیفم و خلاصه کلی کلاس گذاشتیم و عینکامونم شستیم و مسواک زدیم رفتیم که بریم سر سنجش روده مون رو خالی کنیم -_-

 

یه شانس فوق العاده ای داشتم من اصلا

صندلی م لق ( یا تق ؟ ) میزد  ، از نبوغ خودم استفاده کردم و کاغذ برداشتم چند لایه کردم گذاشتم زیرش که دیگه گ×ه نخوره و تق تق نکنه.

آما !

این پایان ماجرا نبود 

شانس من قهوه ای تر از این صحبت ها بود 

صندلی م نزدیک پنجره بود و پنجره هم باز میشد رو به پشت ساختمون که عمدتا مکانی خلوت هست

دو تا گربه اونجا بودن

هاهاها حالا لابد تو دلتون گفتید که من قراره بگم داشتن جفت گیری میکردن و اینا

نه نه نه 

مفسدین فی الارض ، جای دیگه دنبال اینجور مباحث باشید

آره ، دفترچه عمومی رو دادن و داشتم فکر میکردم که من یه موقعی شاخ ادبیات بودم

شاخ دینی بودم

شاخ عربی بودم

شاخ زبان بودم

ولی شاخ های من سر سنجش شکستن کلا 

به هر مکافاتی بود این عمومی ها رو رد کردیم 

و

و

و

اختصاصی ها رو دادن

مفسدین فی الارضی که دنبال اونجور مسائل بودن بیان اینجا

آره با خودتم بلا مرده

دفترچه اختصاصی ها رو دادن و من داشتم به سختی تو ذهنم مشتق حساب میکردم که

جفت گیری گربه ها شروع شد 

 

به قول پازل بند " نگم برات چه کاری کردن اون دوتا باهام ، خلاصه نگم برات "

از 9:30 تا 12:30 صدای جیغ گربه میومد

یعنی دیگه میخواستم سرمو از پنجره ببرم بیرون بگم ولش کن دیگه بسهههههه ما اینجا داریم آزمون میدیم پدر سگ ِ بی ناموس 

ولی خب یه مشکلی وجود داشت

گربه ها زبون آدمیزاد نمیفهمن

 

اختصاصی ها رو هم به غایت گند زدم 

و مقتدرانه پا شدم اومدم خونه 

شب هم اسنک داریم 

فهمیدین ؟

اسنک داریم

یه بار  دیگه میگم

ما امشب اسنک داریم.

 

دوباره میسازمت بدن -_- 

 

۹۶/۰۳/۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰
D:

نظرات  (۲)

من کلا حرفی ندارم که کامنت بذارم
اما خیلی خوشالم که بهتر شدی
و پستات بهتر و خوشحالترن 
امیدوارم درونی باشه این
چون تو از غم انگیزترین وبلاگای دنیا رو داشتی

پاسخ:
خود مطلب باید جوری باشه که بشه کامنت گذاشت واسش ؛ درک میکنم 
و اما ممنونم ؛ خوشحال کنندس برای که کسی که نمیشناسمش خوشحاله از بهتر شدنم...
جالبه بدونی یه وقتی یکی از خنده دار ترین وبلاگ های دنیا رو داشتم ؛ منتها دنیا رو سرم خراب شد ، اینجا هم خراب شد 
اما تلاش خودم و اطرافیانم برگردوندن من به اون دوران پرشکوهه 
و بازم میگم مرسی ، حقیقتا متشکرم
#خشونت_علیه_خوانندگان :d
پاسخ:
yeees :D

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">