هیچ.

مینهم پریشانی بر سر پریشانی

هیچ.

مینهم پریشانی بر سر پریشانی

بنویسید که بد بودم و جارم بزنید ...
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید !

×××

یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم.

.
.
.
دیگه نیستم ! :)

آخرین مطالب

  • ۰۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۰۳ هعی.
  • ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۲۱ عجب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

خدا بزرگه

سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۰۸ ب.ظ

از همین الان اعلام میکنم که میخواهم با یکی از بی ادب ترین ورژن های خودم پست بگذارم ؛ 

و به چپ و راستم هم نیست که چه فکری راجع به من میکنید ؛ 

همین الان که آمدم از آن پست های بلند بالایم بنویسم با مامانم دعوایم شد ؛ کلا چند وقت است زیاد دعوایمان میشود و چند وقت است زیاد نفرینم میکند 

آری ؛ گفت که تو به خاطر اینکه همه اش پای اینترنتی اینجوری مریض و بدبخت شدی و قرار است بمیری

مرسی مادر

پس الان بیش از نیمی از جوانان وطنم باید مریض باشند ؛ یا شاید هم شانس من تخ×می بوده و من فقط بینشان اینطوری شدم 

 

پریروز رفتم دکتر ؛ هم به خاطر سرماخوردگی هم به خاطر یک چیز دیگر

بعد یک چیزی بهم گفت آن دکتره که گرخیدم

و گریه ام گرفت

و غمزده شدم برای مدت کمی.

بعدش دیروزش رفتم پیشش و گفت که باید گم شوی بروی رادیولوژی سونوگرافی و تازه آزمایش هم باید بدهی چون که زیادی مشکوکی ؛

و مامان بابایم گفتند که تو بادمجان بم هستی ؛ فلذا سرماخوردگیت که خوب شود و  کنکورت را که بدهی و مسافرت هایمان را که برویم و انتخاب رشته ات را که بکنی بعدش اگر آزمایشگاه و رادیولوژی سونوگرافی خلوت پیدا کردیم می بریمت .

 

یعنی میخواهم بگویم این که من جهان به تخ×مم است ارثی ست ؛ 

البته از بین تمام چیزهای جهان ، فقط من هستم که به چپ و راست خانواده ام هستم 

و گرنه بقیه ی چیز ها از جمله برادر عنوی مفویم برایشان بسیار مهم هستند

 

صبح هم از خواب بیدار شدم ؛ داشتم میرفتم پایین که دوباره مثل عید ، که یک شب تا 3 صبح بیدار ماندم و گریه کردم و صبحش زارتی افتادم از پله ها ، افتادم از پله ها.

ولی خب با شدت کمتر 

.

.

.

درد کشیدم ؛ برای اولین بار توی زندگی ام خیلی زیاد و پشت سر هم و مسلسل وارانه درد کشیدم

تا این یکی را می آمدم هضم کنم یکی دیگر سرم می آمد 

درد کشیدم

.

.

.

.

 

 

 

سرم گیج می رود

سرم سنگین است

حتی مامانم که حرف میزند التماس میکنم که حرف نزند

حالت تهوع دارم و میخواهم انگشت کنم در حلقم یا بروم عق بزنم و بیاورم بالا 

سرم گیج میرود 

جهان دور و برم تکان تکان میخورند و من هی حس میکنم که الان می افتم

 

 

خیلی بدبختم از هر طرف که به قضیه نگاه میکنم ؛ ولی خب چندان ناراحت نیستم ؛ چرا که آدم های بدبخت مثل من و شما خیلی زیادند ؛ خیلی ؛ به اندازه ی موهای سر من و شما و همه ی خوانندگان عزیز.

 

آری ؛ حالت تهوع و سرگیجه و سنگینی پلک هایم دارد من را میکشد.

کاش یکی را داشتم ؛ کاش یکی را داشتم و بغل میکردم و هیچی نمیگفتم و هیچی نمیگفت و چشم هایم را میبستم و بغلش میکردم ؛

بعدش شاید خوب میشدم ؛

البته این هم در حد فرضیه است .

 

نمیخواهم راجع به کنکور حرفی بزنم یا چیزی بگویم ؛ حوصله اش را ندارم .

ولی خب مثل همیشه امشب که شب قدر است و اهمیتش بیشتر است و این حرف ها ، ویژه تر یاد من و کنکور ِ من و حال ِ من باشید ؛ 

من جدا راه نجاتم را در دعا کردن واینکه خدا هوایم را داشته باشد میبینم و به این جهت است که هی زرت و زرت ذکر میکنم که دعا کنید برایم .

 

سرم گیج می رود

سرم گیج می رود

سرم گیج می رود.. !

۹۶/۰۳/۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰
D:

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">