مرا باور کنی یا نه اینه پایان ویرانیم :/
ای مریدکان
رب مکان ، فخر زمان ، شیخ الشیوخ پانی
در آستانه ی دریافت کارنامه است .
همانا که این آخرین سخنان شیخ با شماست ، چرا که پس از آن به واسطه ی نمرات رنگین و درخشان این عالم فنا و زندان غربت را بدرود گفده و عالم ملکوت و عرش الهی را درود می گویم .
همه ی شما مریدان را به چالش دعا برای شیخ پانی دعوت می نمایم .
از آنجاییکه طی یک سری حرکات ضربتی چـــُــقــُـلی ( چوقولی ؟ چغلی ؟ چوغولی ؟ حالا هرکوفتی :| ) دبیر محترم فیزیک را به دفتر کرده ایم قطع بر یقین فیزیک دوم دبیرستان را خواهیم افتادن .
ازیرا که بعد از مرحله ی دوم المپیاد خر درونمان بسیار چموش شده بود و سره کلاس زبان انگلیسی عنان از کف داده بودیم ، دبیر محترم اینجانب به همراه سه تن از المپیادیات دیگر را از کلاس اخراج و به بیرون پرتاب کرد ، یحتمل این را هم افتاده ایم ! ( اولین تجربه ی اخراج از کلاس...خیلی شیرین بود ولی تهش عجیب تلخ ...)
فقط مثقالی نگرانیم نکند ابوی بزرگوارمان - که قلبش با باطری کار میکند - دچار تغیرات شدید و پریشان حالی عمیق شده و سلول های تحتانی باطری قلبش در انجام کار قصور کنند :/
گاهی وقت ها فکر میکنم درست نیست که آدم همه درس هایش را با نمره ی 19 و 20 پاس کند :|
خیلی بی مزه و کپک نما و لوس است :|
پس فردا میخواهی به نوه هایت بگویی چه ؟ بگویی همه ی درس هایم را 20 میگرفتم ؟ مادر/ پدربزرگ هم انقدر هویج ؟ -_-
فی الجمله
حسن ختام این بحث باشد این آهنگ که حال در گوشمان می زمزمد :
انگار بی دلیل ، انگار خود به خود / تا عاشقت شدم ، لحنت غریبه شد !
گرمای عشق رفت از جمله سازیات / یه دفعه خوب شد دیوونه بازیات !