گوشد کبابی + غذا پخدن + زندگی آینده + نیمه ی گوم شـُـدَه
دیشب بحث بسیار مهمی در رابطه با اینکه بنده شوزده سال از زندگی پربرکتم میگذرد وشوزده سال اسدکه سایه مرغ همای حیات من برسر اهالی منزل گسترده شده اسد اما هنوز نمی توانم گوشت گوسفند بی استخوان کیلویی 30 هزار تومان را به صورت قیمه و کبابی در آورم و در این راستا به مادرم کمک کنم شکل گرفته بود.
والدین گرامی به من گفدند که دخدران شوزده ساله و بالاتر باید بلد باشند غذا بسازند و خانه داری کنند چرا که قدیم ها و حتی همین الان هم دخدران در سن شوزده سال و بالاتر مزدوج می شوند و می روند سره خانه زندگی شان و تازه عمه هایم هم در سنین شوزده و هیوده بچه دار شده اند و بچه به کمر غذا می پختند و میشسدند و می سابیدند و کنیزی هم سرانشان را می کردند ، ولی من تا جاییکه یاد دارم عمه هایم از این غلط ها نکرده و نمی کنند و کلا غذایشان را از فست فوتی ها میگیرند و ماهی یک بار کلفت می گیرند که خانه شان را تمیز کنند وخودشان نشسده اند سریال ترکیه ای میبینند، و در حقیقت شوهر عمه هایم هسدند که کنیزی آن ها را میکنند :/
به نظر من خیلی کار زشدی اسد که خانواده ام در این مورد به من دروغ می گویند در حالیکه من راستش را میدانم ، بالاخره من قرار است مادر فردای این جامعه بشوم و برای خودم و ایران کسی بشوم و از مقامات ملی امنیتی سیاسی اقتصادی کشور بشوم و تن عمه هایم را در گور بلرزانم :/ + زشد تر این اسد که عمه های آنتیکم بشوند الگوی من، صد بار گفده ام من الگوهایم را در زندگی انتخاب کرده ام و اصلا من شوزده سالم اسد و نیازی به این بچه بازی ها ندارم
میخواسدم بگویم که همین الان هم دخدران شوزده ساله بچه دار می شوند و اصلا ربطی به قدیم ندارد و دخدران شوزده ساله همیشه در صحنه حاضر هسدند و به بقای بشریت کومک می کنند.فقط من حوصله ی این کارها را ندارم + من کارهای مهم تری برای انجام دادن دارم.
بعدش هم اینکه من نمیتوانم گوشد را کبابی و قیمه کنم بر میگردد به اینکه هیچ وقت یاد نگرفده ام گوشد را کبابی و قیمه قیمه کنم و هیچ وقت هم یاد نمیگیرم، چرا؟ چون از آن مواردیست که ذهنم در برابر یادگیریش مقاومت میکند، چرا ؟ چون میداند که هیچوقت هیچ جای زندگی به دردش نخواهد خورد.
مثلا اینکه من بعضی مباحث فیزیک را یاد نمیگیرم برمیگردد به اینکه میدانم هیچوقت در زندگی میزان نیروی گرانش بین من و زمین در فاصله 120 کیلومتری از قله دماوند به کارم نمی آید چون اصلا من در 120 کیلومتری دماوند میروم چه غلطی بکنم ؟ من همین الانش روی زمین هیچ غلطی نمیکنم دیگر چه برسد به 120 کیلومتری دماوند که مگس که هیچ ، خر هم پر نمی زند.
و اصلا برفرض هم که یک روز تبعید شوم به مناطق 120 کیلومتری دماوند بعدش حساب کردن نیروی گرانش را میخواهم بزارم کجای دلم ؟ من اصلا توهین به فیزیکی ها نمیکنم ولی خب هرکس به دردش میخورد می رود میخواند توی مغزش فرو میکند و به ما ربطی ندارد.
داشدم میگفدم که گوشت خورد کردن در زندگی به کارم نمی آید، چرا ؟ چون به نظرم درآن نسل و آینده ای که قرار اسد من زندگی کنم گوشدی وجود نخواهد داشد و همه ی گوشد های دنیا تمام میشوند و همه گوسفند های نر وماده ی دنیا –و حتی توله گوسفند ها – هم از بین می روند چرا که گوسفند یک انرژی تجدید ناپذیر اسد، چون ما نمی توانیم گوسفند ها را مجبور کنیم که توله گوسفند بسازند ولی انسان ها را می توانیم مجبور کنیم که توله انسان بسازند و این مطلقا ربطی به موضوع بحث ندارد و حکما پانوشت است.
بعدش هم من می خواهم وجیترین شوم و هی صب تا شب هویج و کلم و کاهو و سیب زمینی سرخ کرده و کلم بروکلی و ماکارونی با سویا بخورم و حتی اگر نخواهم وجیترین شوم می روم هایپر استار اصفهان گوشت تیکه تیکه شده ی بسته بندی می خرم و می ریزم در خیک خودم و نیمه ی گور به گوری.
هایپر استارجای خوبی است از شیر گراز تا تخم مرغ نهنگ تویش پیدا می شود والان من تبلیغش را کردم که مثلا از سرتاسر ایران بکوبید بروید هایپر بعدش از مالک هایپر پورسانت بگیرم -_-
شاید هم از عمه هایم الگو برداری کردم و فست فوتی شدم که این احتمالش خیلی کم اسد ولی اگر فست فوتی هم بشوم باز با عمه هایم فرق دارم چون عمه هایم زمانی خانوادگی فست فوتی شدند که همه ی زنان غذا می پختند ولی من زمانی فست فوتی میشوم که همه ی ملت فست فوتی شده اند .
البته هرازگاهی برای نیمه ی گور به گوری نیمرویی املتی سیب زمینی سرخ کرده ای چیزی میپزم چون بالاخره باید دستپخت همسرجانش را بخورد و برود زیره دندانش که شلوارش دوسه تا نشود و بعد مجبور نشود مهریه ی 1377 سکه ای من را بپردازد و تازه اگر شلوارش دو سه تا شود مجبور می شود نفقه ی آن دو سه تا شلوار دیگرش را هم بدهد و اینطوری کلا بدبخت می شود.
با این اوصاف اصلا دلیلی به یادگیری برخی چیزها نمیبینم ،ولی یک چیزهایی مثلا نیمرو و سیب زمینی سرخ کرده واجب اسد چون آدم یک وقت هایی مجبور می شود یک چیزی بپزد و بریزد توی خیکش ولی فکر کنم آن موقع هم بتواند با ماست و خیار یا نون پنیر و دلستر یا پفک و ماست موسیر سر کند.
یک سری استثناء هسد که باید حدمن یاد گرفد مثلا ماکارونی و قورمه سبزی را ، اولی برای دل خودمان دومی برای دل در به در نیمه ی گور به گوری -_- چون معمولا نیمه های گور به گوری مذکر قرمه سبزی دوسد دارند و باید با قرمه سبزی دلشان را بدست آورد و آن ها را پایبند به زندگی نمود .
×××
دیگر حوصله ی صحبت کردن ندارم ، تا همین جا را علامت بزنید برای جلسه ی بعد.
پ.ن.1 : آن نیمه ی گوم شده ی تیتر را با لهجه ی افغانی بخوانید .
چندتا غذای دیگه هم یادگرفتم!!!خانواده در حیرتن
ولی گوشت خردکردن به درد نمیخوره واقعا