یادم باشه خدا رو شکر کنم که بعضی از آرزوهامو برآورده نکرد و بعضی چیزا رو بهم نداد
حالم خوبه ؛ همه چیز خوبه ؛ زندگی خوبه ؛ چون یه مدت به اندازه ی کافی بد بوده ؛
یعنی کلا زندگی همینه ؛ یه دورانی حالم خوبه و همه چی خوبه و یه دورانی برعکس ؛
دلم میخواد ایزوله کنم خودمو ؛
تنهای تنهای تنها ؛
تا بعد از اعلام نتایج نهایی کنکور...
کنکور گذشت ؛ هفته ی دیگه جمعه همه چیز به ظاهر تموم میشه
اما حقیقتا من امسال دوستای زیادی رو از دست دادم
نه اینکه قهر کرده باشیم ؛ اصلا
من شناختمشون
و دیدم که من به همچین آدم هایی نیاز ندارم
پس پرتشون کردم بیرون.
دلم شوق و ذوق هدفم رو داشت ؛ بیش از حد شوق و ذوق داشت ؛
اما نمیخواستم هیچکس بدونه اون چیه
از بس که دوسش داشتم
از بس که تقدس داشت
و از بس که گوش نامحرم و نجس زیاده
پس ازش مراقبت کردم
و هر بار که قضاوت شدم و حرفایی شنیدم فقط گفتم باشه ، حق با شماست
چون باید از هدفم مواظبت میکردم .
حال درونیم عجیبه ؛ به قول خواجه امیری " یک لحظه حس گریه داری یک لحظه راحته خیالت..."