هیچ.

مینهم پریشانی بر سر پریشانی

هیچ.

مینهم پریشانی بر سر پریشانی

بنویسید که بد بودم و جارم بزنید ...
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید !

×××

یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم.

.
.
.
دیگه نیستم ! :)

آخرین مطالب

  • ۰۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۰۳ هعی.
  • ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۲۱ عجب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

ای که به هنگام درد راحت جانی مرا @_@

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۳۶ ب.ظ

یه چیزی که راجع به من وجود داره و چیز قشنگی نیست اینه که کلا رفتارم قابل پیش بینی نیست

یعنی شما اگه دوست من باشی هیچ چیز مشخص و ثابتی از رفتار ِ منو نمیتونی بفهمی جز همین غیرقابل پیش بینی بودن

یعنی مثلا بیان ازت بپرسن فلانی - من یعنی - چجور آدمی ه تو میگی میتونی هر رفتاری رو ازش منتظر باشی که سر بزنه

خوار و مادر جمله بندی بود این جمله ی آخرم ، میدونم خودم.


تا قبل روشن کردن لپ تاپم کلی توی ذهنم داشتم زر زر میکردم ، و قصد داشتم بنویسم زر زر هامو ، ولی یادم رفت .


آخرین امتحان دینیمم دادم ؛ خیلی غم انگیز بود این جمله ؛ برای کسی که کتاب دینیشو دوست داشته تو این چند سال ؛  اصلا کلا خیلی غم انگیزه که من دیگه نمیتونم مانتوشلوار سورمه ای بپوشم و برم مدرسه و از سر صبح شروع کنم تیکه انداختن به بچه ها ، مسخره بازی و خندیدن ، یا مثلا فری بیاد و گوشی آورده باشه و آهنگ بذاره و وسط کلاس هر مدل رقصی که بلدیم از خودمون ارائه بدیم که شاد شیم ، که خیلی یکنواخت نباشه مدرسه

یا مثلا اجازه بگیریم بریم آب بخوریم یا بریم دشوری ، بعد بریم پشت مدرسه بشینیم غیبت کنیم که آره فلانی هم دوست پسر داره و دوست پسرش سرویس نقره خریده واسش و من بگم هعی هعی هعی ، یارو با این اخلاق ش و قیافه اش و بی مزگی ش، بعد این پسره داره اینجوری میکنه ، و ما هم انقدر بدبختیم که به طرف میگیم حاضرم باهات تو زیرزمین زندگی کنم

خو البته من معتقد به یه مفهومی تحت عنوان عشق بودم ، و حس میکردم که عشق قشنگیش به اینه که تو زیرزمین باهاش زندگی کنی ، نه یه زندگی مرفه و بی درد و اینا ؛ از نظر من زندگی مرفه و بی درد فقط واسه یکی دو ماه اول خوبه ، بعدش کم کم یادشون میره

آره بابا

عشق اونه که از این دامن گل ریزها بپوشی ، بعد صبح همزمان که داری درسای دانشگاهتو میخونی غذا درست کنی ، جوری که از توی زیرزمین بوی دمپخت کل حیاط صاحب خونه رو بگیره 

بعد همسر گرامی بیاد از سر کار ، خسته ، کوفته ، درحالیکه جون کنده واسه چارصد تومن ِ سر ماه ، و باز بعد از ناهار قراره بره جون بکنه

بعد برات گوجه سبز و توت فرهنگی خریده باشه

لامصب

تصورش هم قشنگه

آما 

من واقعا دیگه اون حس قبلی رو هم ندارم نسبت به عشق ، که گ×ه بزنند تویش ؛ من ترجیح میدم با دو دو تا چهارتا کردن ازدواج کنم ، یعنی به جای خود طرف ، با شرایط طرف ازدواج کنم ؛ حالا به جهنم که دوسش دارم یا نه ؛ بعد شرایطش هم که عوض شد خو طلاق میگیرم میرم دیگه ؛ آره.

حالا مثلا اینا که با عشق ازدواج میکنن تو زندگیشون اتفاق خاصی میفته ؟ یا مثلا از دوست داشتن معجزات متعدد دیدیم که حالا منتظر باشیم واسه ما هم اتفاق بیفته ؟

جمع کنید بزرگواران -_-

حالا شایدم مثل اون دختره ، هانیه ، بشم . اونم همش تو سن من که بود از این زر ها میزد که عشق واسه کی ر×یده که واسه ما بر×ینه

سه سال بعدش هم دیدیم که ازدواج کرده و کپشن زده که تو اومدی همه نقشه هام واسه آینده رو عوض کردی ... تو اومدی معنی ِ عشق رو واسم عوض کردی...تو نشون دادی دوست داشتن چه قدر خوبه...


خب بسه بسه ؛ نه بس نیست ، گلرنگه ؛ هارهارهارهار.


خلاصه ممکنه منم چند سال دیگه همین قدر حال بهم زن شم ؛ چند سال دیگه خوشمزه نشین بیاین بگین یادته چی میگفتی قبلا و فلان

چون اون موقع واقعا برمن واجب میشه که لفظ گراز بی مغز رو بهتون نسبت بدم و بگم که هر آدمی تا آخر عمرش ممکنه که هی تغییر کنه 

یا حداقل این تئوری ه من ه ؛ 


اره داشتم میگفتم که دیگه قرار نیست برم مدرسه ؛ کاش میشد یه دایره ی تسلسلی وجود می داشت و من توش گیر میکردم و تا همیشه دبیرستانی میموندم ، و لازم نبود بزرگ شم ، لازم نبود پام رو بذارم تو دانشگاه ، لازم نبود ازدواج کنم ، لازم نبود هیچ کاری بکنم جز اینکه هی پاشم برم مدرسه و امتحان بدم و بیام 

ولی دیگه نمیشه ؛ بیاین از شدنی ها حرف بزنیم .

امتحان چرندی بود در کل ؛ 

هر شر و وری که از جاهای مختلف ، مثل سخنرانی ها ، شنیده بودم  هم اضافه کردم بر چیزایی که خونده بودم ؛ خلاصه مصحح میتونه بعد از تصحیح برگه ی من مدرک افتخاری حوزه بگیره 


آره شیخم ، من خود ِشیخم -_- 


دم این پسره ، سینا حجازی هم گرم ؛ من واقعا الان حالم خوب نیست و این صداش یه جور عجیبی خنکه ، سرده ، مثل بستنی ه ، نمیذاره که غم تو دلم باشه ؛ کاش یه ترک آهنگ یک ساعتی میداد بیرون که من همینطوری یک ساعت گوش میدادم

یا مثلا بیست هزار آرزوی چاووشی یک ساعت بود 


الان دارم "شیرین"حجازی رو گوش میدم -_-

می فرماد که :

یار شیرین سخنم 

اگه فرهادت منم 

قصه دیگه تمومه

 من کوه نمیکنم

((: 

تا دیوونه هایی مثلِ من پیدا میشه

 یکی شنگوله یکی شیدا میشه


تا اعجوبه هایی مثلِ تو اسمش زنه 

یکی دیوونه میشه میره کوه میکنه

((:



امروز یکی از دخترای ظریف ِ باادب ِ زیادی دخترونه ی خانوم طوری ِ عشق صورتی ِ چادری ِ روسری رو مدل لبنانی ببند ، باصورت ظریف و کوچولو و اینا رو دیدم که ازدواج کرده بود

یعنی عقد کرده بود


بعد من یه پا مردم واسه خودم

نخند مرتیکه ی بیشعوری که الان داری میخندی

نخند عوضی 

این جمله ام درد داشت بیشتر ، می بایست گریه کنی الان

من یه جاهایی ، یعنی خیلی جاهای بچگی م و نوجوانی م مجبور بودم ظرافت دخترانه ام رو بذارم کنار ، مجبور بودم خشن باشم ، مجبور بودم ضعیف و ظریف نباشم تا از پس یه سری چیزا بر بیام ، واسه همین دیگه یادم رفته ظریف بودن ِزیادی رو

و خانوم بودن رو

حتی مثلا سارا بهم گفت که میخواد تا آخر عمرش من همین پانته آی دیوونه ای که هستم باقی بمونم

بعد منم داشتم فکر میکردم که میمونم سارا ، من اصلا در توانم نیست از این دختر ظریفا بشم ، در توانم نیست خانوم و باوقار باشم تو جمعای دخترونه ی خودمون.

ولی خب چرا ، جلو پسرای عن و مزخرف یه وقتایی زیادی خانوم و باوقار میشم ، دیدنی میشم اصلا  

آره 

ولی در نهایت من چی ام؟

من یه دیوونه ی خندانم

حتی اگه یه دکتر ِ بدبخت بشم که مجبوره کلی کتاب متاب بخونه و بمیره زیر درسای پزشکی

من بازم در عصبی ترین حالت م میدونم که یه دیوونه ی مسخره ی خندانم

یعنی نمیتونم اینطوری نباشم

ولو بیان وجودمو تیکه تیکه کنن ، نهایت یکی دو ماه بهم ریخته ام و دارم گریه میکنم که اونم طبیعیه

ولی بذارین روشنتون کنم

شما وقتی یه آینه رو میندازین رو زمین

تیکه تیکه میشه ، درسته ؟ 

مثل اولش میشه ؟

نه 

ولی به تیکه هاش که نگاه کنین هنوز آینه اس

حالا شما یا یکی دیگه بیاد تلاش کنه اون تیکه های آینه رو بیشتر بشکنه

اتفاق خاصی میفته ؟

نه

نهایتا یه ذره بیشتر تیکه تیکه میشه

ولی حقیقت اینه که فقط بار اول که میشکنی اذیت میشی

و من یه بار قبلا شکسته ام کاملا ؛ به فنای اعظم رفتم 

لذا

دیگه میتونم مطمئن باشم که شادم و تیکه تیکه تر از اینی که هستم نمیشم

بله میگفتم

حتی اگر یه روزی مامان هم بشم

یه مامان ِ روانی ِ دیوونه ی مسخره میشم

از اینا که پا میشن با بچشون آهنگ میذارن میرقصن

با بچه شون میرن پارک و هارهارهارهار بلند بلند میخندن که بچشون با خنده ی اونا بلند تر بخنده

از اونا که نه تنها میذارن بچهه گند بزنه به لباساش و آبرنگ و مدادشمعی و و اینا بپاچه به در و دیوار ، بلکه خودشم میاد همراهی میکنه با بچههه

ولی خو چه کنم

بعید میدونم اصلا با این اخلاق عنم کسی ازدواج کنه باهام 

حالا اون بزرگواران خود ککه پندار ( یه فحش اصفهانیه) که فکر میکنن الان اینو گفتم که بگم خواستگار میخوام

بشین سر جات حیوان ؛

بشین سر جات و تو ذهنت از جانب من گ×ه نخور

از جانب خودت بخور 

مرتیکه ی فلان 



بعدشم پسرا از دخترایی که مدام فحش میدن خوششون نمیاد ، اینا یه مشت " عزیزم جیگرم قفونت بشم نفسم " فولان خوششون میاد 

خب چیکار کنم ؟ من اینطوری ام ، چه کنم دیگه ؟ -_-

دلم میخواد هی بگم این چه گ×ه  هست مثلا ، یا ر×یدم تو این زندگی مثلا


نمیتونم که راه برم تو خونه دکلمه بخونم که ؛ آه ای خورشید ِ زیبای دوست داشتنی که رنگت امروز مثال زرد قناری شده ، به چهره ی همسرم لبخند بزن ، باشد که بیدار شود و صبح زیبایمان را با نوای زیبای گنجشک های بهاری آغاز کنیم و یک روز دیگر طعم خوشبختی را بچشیم کنار همدیگر

نه آقا 

من نهایتا میگم بوفالوی قشنگم، پاشو ، الان خر خوابه که تو خوابی ؟ 

آره بابا

من انقدر شرایطم واسه زندگی خوبه اصلا. 



دیگه دارم خزعبل میگم

یکی بیاد دست منو از کیبرد جدا کنه

سریعا.



۹۶/۰۳/۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰
D:

نظرات  (۲)

۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۸ لــوراخــ ‌‌‌ــس
تو کاپی من بودی یا من کاپی تو بودم؟ :|
پاسخ:
تو کاپی ِمن بودی
سر فرصت میام مطلبتو میخونم اخه خیلی زیاده 
دنبالت کردم :))))))))))))
پاسخ:
حله حله ((:
+دنبال شدی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">