هیچ.

مینهم پریشانی بر سر پریشانی

هیچ.

مینهم پریشانی بر سر پریشانی

بنویسید که بد بودم و جارم بزنید ...
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید !

×××

یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم.

.
.
.
دیگه نیستم ! :)

آخرین مطالب

  • ۰۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۰۳ هعی.
  • ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۲۱ عجب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

 

پیرو پیمان پانتیسیسم که پذیرفتیم (واج آرایی پ)

 

قرار شد که بیشعور نباشیم و تومسائل خصوصی دیگران دخالت نکنیم و فقط تو مسائل خصوصی خودمون دخالت کنیم :/

 

ولی واقعا نمیشه از این مورد گذشت که

 

چرا نیمار که آفریقاییه ( حالا آمریکای جنوبی مثلا، مهم اینه که سیاه وسبزه است) و همسره محترمش که متعلق به آمریکای جنوبی(یا شایدم مرکزی ، در هرصورت اونم سبزه است ) با هم یه کارای خاک برسری کردن و ثمرشون شده این پسر که موهاش سفیده پوستش سفیده چشاشم رنگیه :|

 

شیر برنجیه واس خودش -_-

 

نه واقعا به کدامین برهان باید این بچه دارای چنین شمایلی باشه  ؟ :/ (صد البته به همون دلایلی که در ذهن منحرف شما میگذرد -_-)

قاعدتا باید به ذهن نیمار رسیده باشه که بده از این بچه آزمایش دی ان ای بگیرن ( حق تعالی بیامرزد پدرمادر شخصی را که آزمایش دی ان ای را کشف و اختراع نمود )

و خب اگه گرفدن تنها یک احتمال باقی می ماند و آن هم جهش ژنتیکی تک تک کروموزوم های کذایی آن طفل صغیر غیر ممیز است :|

×××

 

کثافتی عظیم جهان را دربرگرفده است -_- حق تعالی جملگی مارا از این کثافت عظیم به دور دارد ...

پ.ن.1 : همانا در چنین مواقعی مریدان باید جامه ها از تن برکنده خشتک ها بدرند و نعره زنان سر به اتوبان همت بنهند -_-

 

n

D:
۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۶ نظر

من اگه پسر بودم

یه پیرهن چهارخونه میپوشیدم

یقه دیپلمات ، آستینام تا آرنج بالا

ته ریشم میزاشدم ( البته اگه بهم میومد سیبیل قاجاری میزاشدم -_- )

مدل موهامم جنتلمنی ( این مدل زایدالوصفه حدمن باید با شکل نشان داد ) ، سون و اینا بدم میاد آخه :| اینور اونوره کله رو میزنن عین پیف پاف میشه وسط کلشون ... :|

یه ادکلن فیک تلخ (پول ادکلن مارک ندارم ، دروغ چرا...)

از این شلوار کتون درست حسابیا ( نه از اینا که خشتکشون تا زانوی آدمه )

یه کیف پولی از این مشکی باحالا که جذبه دارن ولی در حقیقت سرشار از تهی هسدن ... :|

یه عینک آفتابی  از این دسته خوشگلا ( بازم فیک # )

بعد

یه هندزفری مینداخدم تو گوشم و میرفدم تو خیابون ول میچرخیدم ...

 

ولی چه کنم دیگه پسر نیسدم

و الان در خدمت شمام :|

b

 

 

 

 

 

D:
۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۴ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۲ نظر

ای مریدکان

 

رب مکان ، فخر زمان ، شیخ الشیوخ پانی

 

در آستانه ی دریافت کارنامه است .

 

همانا که این آخرین سخنان شیخ با شماست ، چرا که پس از آن به واسطه ی نمرات رنگین و درخشان این عالم فنا و زندان غربت را بدرود گفده و عالم ملکوت و عرش الهی را درود می گویم .

 

همه ی شما مریدان را به چالش دعا برای شیخ پانی دعوت می نمایم .

 

از آنجاییکه طی یک سری حرکات ضربتی چـــُــقــُـلی ( چوقولی ؟ چغلی ؟ چوغولی ؟ حالا هرکوفتی :| ) دبیر محترم فیزیک را به دفتر کرده ایم قطع بر یقین فیزیک دوم دبیرستان را خواهیم افتادن .

 

ازیرا که بعد از مرحله ی دوم المپیاد خر درونمان بسیار چموش شده بود و سره کلاس زبان انگلیسی عنان از کف داده بودیم ، دبیر محترم اینجانب به همراه سه تن از المپیادیات دیگر را از کلاس اخراج و به بیرون پرتاب کرد ، یحتمل این را هم افتاده ایم ! ( اولین تجربه ی اخراج از کلاس...خیلی شیرین بود ولی تهش عجیب تلخ ...)

 

فقط مثقالی نگرانیم نکند ابوی بزرگوارمان - که قلبش با باطری کار میکند - دچار تغیرات شدید و پریشان حالی عمیق شده و سلول های تحتانی باطری قلبش در انجام کار قصور کنند :/

 

گاهی وقت ها فکر میکنم درست نیست که آدم همه درس هایش را با نمره ی 19 و 20 پاس کند :|

 

خیلی بی مزه و کپک نما و لوس است :|

 

پس فردا میخواهی به نوه هایت بگویی چه ؟ بگویی همه ی درس هایم را 20 میگرفتم ؟ مادر/ پدربزرگ هم انقدر هویج ؟ -_-

 

فی الجمله

 

حسن ختام این بحث باشد این آهنگ که حال در گوشمان می زمزمد :

 

انگار بی دلیل ، انگار خود به خود / تا عاشقت شدم ، لحنت غریبه شد !

گرمای عشق رفت از جمله سازیات /  یه دفعه خوب شد دیوونه بازیات !

 

kopii

 

D:
۰۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۱ نظر

دیشب برای صدمین بار

یک نفر

به من گفت 

من شبیه محسن تنابنده هسدم :| ( اینکه اینجا با ت نوشدم مطلقا به خودم مربوط است )

آقا من کجام شبیه اونه آخه ... :/ انصاف داشده باشید .

البته اینو ترجیح میدهم به اینکه

یه عده ی بخت برگشته ی مفلوکی

میگن من شبیه حسین تهی هسدم :| :| :|

به طرفداراش احترام میزارم ، ولی ازش خوشم نمیاد :/  

×

جمله ی قصار روز : در مواقع سخت زندگی مانند زودپز باشید که یک جای ناجورش دارد میسوزد ولی همچنان بیخیال سوت میزند ( نقل شده از یه جایی ).

D:
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۷ نظر

گاهی وقت ها فکر میکنم به راه انداختن این جنبش کار درستی بود یا نه

بعدش با دیدن یک مشت بیشعور عبضی به این نتیجه میرسم که باید این جنبش را بین المللی کنم -_-

پریشبیک بنده خدای بیشعوری به اینجانب پیام کوتاه داد که فلانی من کتاب کار زبانتو میخوام ، حال ندارم تمرینا رو بنویسم میخوام از روش کپی بزنم که دیگه درستم باشن :/

ما هم که بخیل نیسدیم ، گفدیم چشم ! فقط من که شمارا جایی نمیبینم پس چطوری بیارم کتابا رو بدم ؟

- هماهنگ کن هرموقع خواسدی هرجایی خواسدی میام میگیرمش :|

متاسفانه یه مشکلی برای من پیش اومد که نشد برم و با ایشون قرار بزارم و گوشیم هم باطریش کن فیکن شد و به خواب ابدی فرو رفت :| برای آدم بدبخت از در و دیوار می بارد ...

شنبه که گوشی همایونی درست شد و بنده تصمیم گرفتم به ایشون پیام بدم قضیه رو بگم یک پیامکی با این مضمون دریافت کردم :

فلانی دستت درد نکنه سرکار گذاشتی دیگه ؟ یه کتاب ارزش اینو داشت این کارا رو بکنی ؟ واقعا که :| از یکی دیگه از بچه ها گرفتم کتابت مال خودت :|

آخه من به این چی بگم ؟ من کتاب ترم قبلمو میخوام چیکار کنم ؟ بعد اس دادم بهش میگم فلانی من وضعیتم اینطوریه ، کتاب که چیزی نیست که من بخوام ندم ، قبل از فرستادن اس ام است فکر کن ببین درسته این حرفات ؟ :/  یه بار واسه خودت بفرستم چی فرستادی ؟ :/

برگشته میگه خب باشه بعد از ظهر میتونی بیاری بدی ؟

- مگه کتاب نگرفتی ؟

- نه :| میاری یا نه ؟

این بعد از ظهر که نمیشه ، تا وسط هفته جور میکنم اس میدم بهت

- فقط دوباره قالم نزاریا ... منتظرم :| ( یه جوری با من حرف میزنه انگار من کتاب میخوام ... برو با دوس پسرت اینطوری حرف بزن بچه پررو .)

 

اللهم اکشف کل مریض علی الخصوص این دسته از بیماران روانی ... لال از دنیا نری بگو آمین ...

:|

nini

 

D:
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۶ نظر

من به تو احساس مالکیت دارم

تو نترس از حرفم ، حسن نیت دارم

من رو رفتارای تو تعصب دارم

این دلیل عشقه ، دوستتم خب دارم

من رو عشق تو تمرکز دارم ... حالا هم برو بمیر دیگه حوصلتو ندارم :/ 

 

×××

پیروزی سرو قامتان ایرانی را تبریک عرض میکنم -_- حیف شد ، قرار بود دیشب بریزیم در خیابان کاشانی ، شیرینکام را به آتش بکشیم از فرط شادی فقط پدرمان خسته بود گرفت خوابید و این شورش رو در نطفه خفه کرد .

 

 بسی خرسندم آن همه نعره زدن ها و جامه دریدن های حین مسابقه نتیجه بخش بوده و موجبات پیروزی ما را بر آمریکای مستکبر فراهم آورد و مشت محکمی بود بر دهان آمریکا ( # مثل همیشه :| )

 

 

×××

درس اول در منتال پانتیسیسم :

اساسا یک انسان باشعور متوجه نیسد که باشعور اسد حالی آنکه یک انسان بیشعور اعتقاد دارد که باشعور اسد.همانطور که یک انسان دیوانه اذعان دارد که دیوانه نیسد و  انسان های عاقل همدیگر را دیوانه صدا میزنند -_- 

بنابراین یکی از سطوح چندگانه ی بیشعوری این اسد که شما متوجه باشید بیشعور هسدید ، این بدین معناست که خود را دست کم گرفده و به اخلاق گند خود پی برده اید -_- 

سعی داشده باشید وقتی کسی یک صفحه چیز برای شما مینویسند حداقل 7 خط چیز برایش بنویسید اعصابش را دردناک نکنید .

زمانیکه جوک میفرستند ، یا جوک بفرستید روی طرف مقابل را کم کنید ، یا اگر در بساط چیزی ندارید بگویید " عالی بود ! :))) " و "خخخخخخخخ :))" ، اگر تکراری بود به هیچ عنوان به روی مبارک نیاورید و بدین طریق  طرف مقابل را برای لحظاتی چند شاد روان کنید که الکی مثلا شما را به وجد آورده اسد.

در طی انجام پروسه ی ضد بیشعوری هیچ چیز از شما کم نمیشود ... نه از پول نه  قدرت و نه شان اجتماعی .

در طی انجام پروسه ی ضد بیشعوری به محبوبیت فردی شما ، مقبولیت فردی شما  و معروفیت فردی شما اضافه میشود.

ممکن اسد در این بین مقداری از اعصاب شما پایمال شود ، این نشانه ی آن اسد که مقداری بیشعوری از شما کسر شده اسد .

هیچکس به اندازه ی بیشعوری که پشیمان نیست ، احمق نیست ( تکبـــــــــــــــــــــیر )

باری

اگر فکر میکنید که بویی از شعور نبرده اید و بیشعور هستید باید بگویم که اگر گفدم نه نیستید یعنی نیسدید انقدر هم تعارف تیکه پاره نکنید -_-

 

 

جمله ی قصار روز : هیچوقت خر نباشید و نگذارید دیگران حقتان را خــَـر خـــَری بخورند :/

 

 

D:
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۵ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ نظر

گفته بودم در باب عنوان و تیتر اینجا یک سری صحبت هایی دارم

این هم صحبت هایم :

 

اساسنامه ی جنبش پانتیسیسم :

 

اساسا این جنبش در راستای مبارزه با بیشعوری و اشاعه ی فرهنگ انسان بودن به پا شده است.

 

این به آن منزله نیست که موسسین این جنبش بیشعور نیسدند ، بلکه بدین معناست که سعی در بیشعور نبودن دارند یا درصد بیشعوری کمتری نسبت به بقیه دارند ، و این خود حکایت از روح پرفتوح موسسین و حمایت کنندگان این جنبش دارد.

 

این جنبش به هیچ نهاد سیاسی اجتماعی فرهنگی اقتصادی وابسته نیست و تماما خرج و مخارج ها از جیب پدر موسسین  پرداخت می شود.

 

×

 

شرایط عضویت در این جنبش :

 

به علت همگانی بودن پانتیسیسم ، هیچ گونه شرایطی در نظر گرفته نشده است . از پیرمرد 110 ساله تا گودزیلای 10 ساله با هر رتبه ی کنکور و معدل سوم دبیرستان و شغل و تحصیلاتی توانایی حضور در پانتیسیسم را دارند.

 

به هنگام عضویت ، خالصانه قصد و نیت کنید که بیشعوری خود را به صفر رسانده و در این زمینه به دیگر بیشعور ها کمک کنید.

 

×

 

مساله ی دیگر آنکه

 

در این جنبش شما حق دارید انسان یا هر موجود دیگری باشید ، ولی بیشعور نباشید.

 

بیشعورها شامل دروغگوهای کثیف ، حرف مفت زن ها، دزدهای از خدا بی خبر ، قاتلین به عمد ، مختلسین مرفه (اختلاس کننده) ، معلم هایی که هیچ چیز سرشان نمی شود ولی ادعایشان لایه ی ازن را سوراخ کرده ، معلم هایی که باز هم هیچ چیز سرشان نمی شود و سره جلسه سوالات آشغال میدهند و اصلا به فکر عمه شان نیسدند ، دکدرهایی که هیچ چیز حالیشان نمی شود و کلا فقد اسم دکدر را یدک می کشند ، دوسدان و رفقای بی معرفت که رفاقت را لگدمال میکنند ، آن هایی که برایشان ده صفحه اس ام اس میفرستی و بعد می گویند اوهوم یا اوکی، آن سیب زمینی هایی که پس از ساعت ها درد و دل می گویند "نمیدونم هرجور خودت میدونی" و یا "تقصیر خودته خب" ، گودزیلاهایی که ادب و نزاکت ندارند ، آن اُس مخ های تحصیل کرده ای که به تمسخر دیگران می پردازند و بی فرهنگ هسدن و ... می شود.

 

×

در باب نام این جنبش 

 این اسم از اسم کهن وتاریخی و کاملا ایرانی موسس جنبش سرچشمه میگیرد و مطلقا به بیشعوری و ریشه ی کلمه ی بیشعور ربطی ندارد.

اما چون کلمه ی جدیدیست معنای آن بدین صورت است :منتال پانتیسیسم = بیشعور گریزی روانی

 

×

 

پانتیسیسم به فردایی بهتر می اندیشد.

 

×

 

شعار ما در پانتیسیسم : آیا بیشعوری چیز خوبی است ؟

 

 

 

D:
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۵ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۸ نظر

امروز

28 خرداد 1394

من به جمع دوستان بیانی پیوستم :/

تسلیت میگم بابت این مساله بیانی ها ... من کلا هر جا پا بذارم آباد میشه :))

 

یک مقداری محیط غریبی دارد اینجا ... و احتمالا خیلی طول بکشه تا تمام امکاناتش رو کشف کنم که در این موارد کامپیوتری انسانی بس عجیز و ناتوانم ...

حس این انسان هایی را دارم که از دهات دورافتاده می آیند شهر ... از پرشین بلاگ به بیان ... :/ 

و درمورد قضایای دیگه هم بعدا مفصل توضیح خواهم داد...( شرح عنوان وبلاگ و باقی مسائل ...)

الان جدا کشش مغزیم به زیر صفر رسیده . 

و من الله توفیق...

 

D:
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۵ موافقین ۷ مخالفین ۱ ۱۱ نظر